جدیدا بعضی روزا که از خواب پا میشم

هنوز خورشید نزده هیچ صدایی نمیاد

نمیدونم آخ نمیدونم سرم چرا انقد تیر میکشه

همش وسایلمو گم میکنم

قرصام قرصام وقتی پیدا نمیشه یه جوری همه چیو میریزم به هم که هیچی نتونی توو این خونه پیدا کنی

کار خودشه مطمئنم همیشه همه چیو قایم میکرد

یه روز پاشدم دیدم یه چاقو گذاشته زیر تختم

نمیدونم چرا با بقیه که میخنده از ته دله با من که میخنده یه جوریه

همش میخواد یه جوری رفتار کنه انگار من دیوونه ام

من دیوونه نیستم دکتر نمیدونم شدم دیوونه چیت

اومدی تا دیدی اسممون ترکید بکشنم بکن داده اودی

دیگه به هیچکدوم ندارم من تراست

بشه حالم میدین یهو ا تراس

خستم اصا میخوام برگردم من تهران دیگه

ولی رو عکسم زده وانتد اوسیا حفظن این موزیکا رو از بر

نیستش بکسم نه از اینجا رفتن

منم یه روز میگذرم از همشون

بالام روی ابرا میشینیم کف لندن

موندن الآن انمی ها دورم بده دیگه خواستن بزنن دورم

توی کار واسم خونواده اولویت بود

میزدیم شاتامو با بکس نوک برج هم

هودم شدن نبود حواسم به آبس

اعتقادی کلا ندارم به شانس

الآن هر چی بیاد نمیشم من سر باهاش دیگه

چون که تیمم خیلی نامبه

بودیم یه قدیمی ما با رویا

چرا نمیشن ازم این مارا جدا

بدم میاد از موزیکا حتی خود این

بدم میاد از قرصام و از کدئین

چیزی نگو خفه سکوت

نمیخوام بشنوم حرف دروغ

امشب میخوام اودی بدم قبل طلوع

بشم مث یه ستاره غرق تو نور

تهران همش میگیرتم غم غروب

یه مشت آدم عوض ته دو رو

چرا میخندن الکی همه تو روم

تو چشام زل میزنن و بهم میگن ولی دروغ